عاشقی
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
[ و شنید که مردى از خارجیان شب بیدار است در نماز و خواندن قرآن ، فرمود : ] به یقین خفتن به که با دو دلى نماز گزاردن . [نهج البلاغه]
نویسنده : ابراهیم رمضانیان:: 87/10/2:: 2:1 عصر

! خدایا.....

سه‏شنبه 19/9/1387 :: ساعت 6:19 عصر



پروردگارا مرا وسیله ای برای بسط و گسترش آرامش خودت قرار بده.
خدایا یاری ام ده تا در دلهای آکنده از نفرت بذر عشق و محبت بکارم.
پروردگارا یاری ام کن تا در دلهای نا امید بذر امید بپاشم.
پروردگارا کمکم کن تا در دل های آکنده از تردید یقین بکارم.
پروردگارا یاری ام ده تا در دل های آکنده از ظلمت نور و روشنی بیافرینم.
پروردگارا یاری ام ده تا در دل های غمگین بذر شادمانی بکارم.
خدای من یاری ام ده تا
همان طور که به فکر تسکین غم و درد خویش هستم برای تسکین دیگران نیز بکوشم.
همان گونه که می خواهم مرا درک کنند بتوانم دیگران را بفهمم.
به همان اندازه که دوست دارم مورد عشق و
محبت واقع شوم به دیگران عشق و محبت نثار کنم.
زیرا آنچه را که می بخشیم دریافت خواهیم کرد.
با عفو و بخشش دیگران مورد عفو وبخشش قرار خواهیم گرفت.
با مرگ حیات مادی در دنیای ابدی متولد می شویم.



                                                                                   



ابراهیم رمضانیان فرزند احمد علی



  • کلمات کلیدی : اااااا
  • ¤نویسنده: ابراهیم رمضانیان

    ? نوشته های دیگران( < lang=js>document.write(CommAr[CC++]);
    0)

    ! منتا

    دوشنبه 18/9/1387 :: ساعت 10:23 عصر

    welcome to my blog







    بهشت و جهنم


    روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت: "خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ "، خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.

    مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت: "تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است"، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خندیدند، مرد روحانی گفت: "خداوندا نمی فهمم؟!"، خداوند پاسخ داد: "ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!" 

    هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی مصلوب می شد، به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد وفات می یافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود را دوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا (ملکوت الهی) نخواهد شد.

    + نوشته شده در  دوشنبه هجدهم آذر 1387ساعت 14:22  توسط ابراهیم رمضانیان  |  < type=text/java>GetBC(6); نظر بدهید


  • کلمات کلیدی : منت
  • ¤نویسنده: ابراهیم رمضانیان

    ? نوشته های دیگران( < lang=js>document.write(CommAr[CC++]);
    0)

    ! راه رسیدن ارزو

    دوشنبه 18/9/1387 :: ساعت 9:55 عصر










     



      

    وقتی بچه کو چکی هستیم آرزو های بسیاری داریم , از همه مهمتر آنقدر شهامت داریم که حتما" باید به آنها برسیم .
    با بزرگ شدن کم کم آرزوهایمان را زیر خاک فراموشی دفن می کنیم . حتی در بزرگسالی نیز آرزوهایی داریم .
    *آیا راهی وجود دارد که به همه این آرزوها برسیم ؟
    *آیا رسیدن به این آرزوها کار درستی است ؟
    *آیا وقتمان را تلف نمی کنیم ؟

    چه کتابهای نوشته شده است, چه افرادی حرف زده اندو گفته اند: موفقیت , هدف , پولدار شویید , همسر دلخواه ....
    و چه افراد شیاد ی که پولهای هنگفتی از این طر یق بدست آورده اند . یا از طریق فروش کتابهای خیالی کسب درآمد کرده اند .
    *در این آشفته بازار چکار کنیم ؟
    *به چه کسی اعتماد داشته باشیم ؟



    من اینجا آرزو هارا بر دو نوع تقسیم می کنم :
    دسته اول آرزوهای که اگر به آن برسیم از نظر اجتماع برتری یا مورد احترام واقع می شویم , مثلا"
    _ اگر مدرک دانشگاهی خوبی بگیریم همه به من احترام می گذارند .
    _ اگر پول خوبی داشته باشم به راحتی همسر پیدا می کنم .
    _ اگر ماشین بنز داشته باشم می توانم پوز بدهم .
    _...
    دسته دوم آرزو های هستند که واقعا" ...




    دسته دوم آرزو های هستند که واقعا" برای رسیدن به آنها باید زحمت کشید . حتما " داستان پسری که در رویا می بیند که گنجی وجود دارد و برای بدست آوردن آن سرزمین ها می گردد , در نهایت آن گنج را در همان جای پیدا می کند که آن خواب را دیده بود را بارها شنیده اید ., آیا شما از این گونه رویا ها نداشته اید ؟
    _به شکل یک نویسنده ,دارید به مردم خدمت می کنید .
    _رو’ یای که در آن به شکل یک پزشک مهربان در خدمت جمع هستید .
    _یا آرزوی آنکه یک متحول در سیاست , مذهب , روانشناسی ... باشید .



    آرزو های که در ته دلتان وجو د دارند آنها را پیدا کنید می توانید در یک صفحه کاغذ تمام آرزو هایتان را بنویسید و در مرور بعدی دور آنهایی که قلبتان بیشتر برای آن می تپد علامت بگذارید



    سپس آرزوهای که دورشان خط کشیده اید به ترتیب اولویت بنویسید یعنی به کدام مورد واقعا" می خواهید برسید در اولویت اول قرار بدهید .
    برای رسیدن به آن آرزو زمان رسیدن تعیین کنید . مثلا" در سال آینده به این آرزو می خواهم برسم



    با یک مثال توضیح می دهم , آرزوی شما این است : 
    "داشتن یک خانه زیبا " 
    آنچه مهم است این هدف را برای خودتان دقیق بیان کنید خانه ویلای می خواهید یا آپارتمان و مساحت آن چگونه باشد؟ و... 
    حال هدف شما این شد : 
    "من یک آپارتمان 100 متری زیبا می خواهم " 
    زیبا در این جمله را بیشتر توضیح دهید منظور شما تازه ساخت بودن آپارتمان است یا دکوراسیون داخلی مد نظر شما است ... 
    هدف شما به صورت دقیق تبدیل به این شد : 
    "من یک آپارتمان 100 متری با دکوراسیون زیبا می خواهم "



    در روان انسان یا به قول روانشناسان در ضمیر ناخوداگاه انسان هر آرزوی که وارد شود آن آرزو در محیط خارج اتفاق می افتد . 

    ولی راه ورود به ضمیر ناخوداگاه چیست ؟ 

    جملات و کلمات یا به قولی عبارت تاکیدی 

    عبارت تاکیدی جمله ساده ای است که باید آن را آنقدر تکرار کنید تا وارد ضمیر ناخودآگاه شما بشود . 

    من قدم سوم آرزوی بالا را تبدیل به عبارت تاکیدی می کنم : 

    من هم اکنون رییس دانشگاه صنعتی شریف هستم . 

    عبارت تاکیدی را سعی کنید خیلی کوتاه انتخاب کنید البته واژه هم اکنون برای این است تا به باور تبدیل شود . 

    دقت کنید اگر آرزوی را داشته باشید تمام فرشتگان و کائنات به پا می خیزند و آرزو یتان را اجابت می کنند . 

    اما موضوع باور خیلی مهم است سعی کنید چیزی را که می خواهید حداکثر در عرض دو سال بدست آورید وگرنه آن آرزو را به قدم های کوتاه تر تبدیل کنید . 


    باز هم تاکید می کنم شما فقط به آن نوع آرزوی می رسید که از ته قلبتان آن را بخواهید .



















      



     








    نظرات شما ()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    11317:کل بازدید
    19:بازدید امروز
    0:بازدید دیروز
    درباره خودم
    عاشقی
    لوگوی خودم
    عاشقی
    آوای آشنا
    فهرست موضوعی یادداشت ها
    ندارد[7] . ییییی . ااااا . ااااغا . اذااااا . تتتتت . دددد . زززززز . سسس . للللللببیی .
    بایگانی
    دی 1387
    بهمن 1387
    اشتراک